
هر کدام از ما در زندگی خود موفقیت ها و شکست هایی داشته ایم. گاهی اوقات اوضاع کاملاً مساعد پیش می رود، گاهی اوقات نیز همه چیز به بدترین شکل ممکن رقم می خورد.
جان اکاف، نویسنده ای موفق و سخنرانی پر طرفدار است. او در تازه ترین کتاب خود به توصیف چهار گذار می پردازد که هر کسی در زندگی حرفه ای با آنها روبرو می شود و به سراغ چهار منبع لازم برای پشت سر گذاشتن هر یک از این چهار دوره نیز می رود. اکاف در میانه ی صحبت هایش در مورد شغل و زندگی حرفه ای، به نکات جالبی در مورد ۲عامل کلیدی اشاره می کند که در نهایت برای موفقیت یا شکست هر کسی در زندگی شخصی و شغلی، تعیین کننده محسوب می شوند.
نگرش ها
به اعتقاد اکاف، یکی از این دو عامل کلیدی، بهره مندی از نگرش مثبت به جای نگرش منفی است. او می گوید: «نگرش منفی قاتل زندگی شغلی شماست. من به عنوان کسی که در گذشته نگرشی منفی داشته و به خاطر همین نگرش منفی حتی اخراج شده، این را از روی تجربه می گویم. به طور خلاصه، نگرش منفی، فرصت های مثبتی که همیشه در دسترس انسان های فوق العاده قرار دارند را از بین می برند».
این جمله ی آخر به طور قطع جمله ی تأمل برانگیزی محسوب می شود، چرا که نه تنها درست است بلکه صحت آن می تواند به حوزه های دیگر زندگی نیز تعمیم یابد.
یکی از کارآمد ترین نکاتی که اکاف به آنها اشاره می کند تمایز قائل شدن میان انتخاب یک نگرش و تغییر آن است.
او در این باره می گوید: «تغییر یک نگرش خیلی طول می کشد، اما در هر لحظه می توان نگرش تازه ای انتخاب و اتخاذ کرد. رمز این کار آن است که هر روز آگاهانه نگرش مورد نظر خود را انتخاب کنید تا اینکه بالاخره نگرش مد نظر شما در وجودتان نهادینه شود».
انتظارات
جنبه ی دیگری که علی رغم اثرگذاری اش بر موفقیت یا شکست افراد در زندگی، اغلب مغفول واقع می شود انتظارات آنهاست. اکاف اظهار می کند همان گونه که باید هر روز نگرش مورد نظرمان را انتخاب کنیم، به تبع این نگرش باید دست به تعدیل انتظاراتمان نیز بزنیم.
او می گوید: «چالش موجود در این کار آن است که در بسیاری از موارد، ما انتظارات ناگفته و نادانسته ای از شغل خود داشته و توقع داریم کارمان چیزی باشد که در واقع نیست. این برای هیچ کس چندان جالب نیست؛ نه شما، نه همکارتان، نه رئیس یا سازمانتان».
یکی از راهکار های پیشنهادی او برای تعدیل این عامل آن است که انتظارات خود از شغل، زندگی شغلی و یا هر حوزه ی دیگری را دقیقاً شناسایی و تبیین کنید.
او در این باره می گوید: «صادقانه از خودتان بپرسید از کارتان چه انتظاراتی دارید؟ خواسته ی شما از شغلی که دارید چیست؟ پول؟ شهرت؟ انعطاف پذیری؟ تعامل با دیگران؟».
همان طور که هیچ کس نمی تواند به جای شما ورزش کند و وزن کم کند، هیچ کس هم نمی تواند به جای شما پاسخ این سؤالات را بدهد؛ خودتان باید این کار را انجام دهید. باید این سؤال ها را از خودتان بپرسید و صادقانه به آنها پاسخ دهید.
اکاف می گوید وقتی انتظارات خود از شغلتان را مشخص کردید می توانید قدم های لازم برای پر کردن خلاء های احتمالی را بردارید.
او در توضیح می افزاید: «برای مثال اگر شغلتان شما را منزوی می کند در حالی که واقعاً دوست دارید با دیگران در تعامل باشید، شاید بد نباشد خارج از حوزه ی مسئولیت های رسمی تان دست به فعالیت های داوطلبانه بزنید. مثلاً می توانید برای ارائه ی مشاوره به صورت نیمه وقت درون شرکت خود داوطلب شوید تا به این بخش از روحیات خود نیز توجه کرده باشید. اما قدم اول آن است که انتظارات شخصی خود را صادقانه ارزیابی و درک کرده باشید».
با اینکه اکاف نگرش و انتظارات را در حیطه ی موفقیت های شغلی مطرح کرده، به راحتی می توان دریافت که این دو را می توان به تمام جنبه های زندگی تعمیم داد؛ بخش بزرگی از نارضایتی ها و ناراحتی های ما در زندگی از همین نگرش های نادرست و انتظارات نابجا ناشی می شوند.
به این ترتیب بازنگری در این دو بعد در هر حوزه ای، اعم از روابط شخصی، تعاملات خانوادگی یا دوستانه، می تواند برای هر کسی مفید واقع شود.
اگر می خواهید تغییر کنید اما نمی دانید از کجا باید شروع کنید، رجوع به یک مشاور مناسب یا دوست معتمد را مد نظر قرار دهید و در این باره با او صحبت کنید. تنها کاری که باید انجام دهید این است که از شر انتظارات و نگرش های محدود کننده ی خود خلاص شوید.
منبع: دیجیاتو

اگر تا به حال در محل کار کمرتانپشت رایانه خم نشده احتمالاً با حالت تقریباً افقی روی میز خود پهن می شوید. اِیمی کادی، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، به شما توصیه می کند به خاطر اعتماد به نفستان هم که شده، هر دوی این عادات بد را در خودتان از بین ببرید.
کادی نویسنده ی کتابی است تحت عنوان «در مواجهه با بزرگ ترین چالش ها، جسور ترین نسخه ی خود باشید»؛ کتابی درباره ی اثر ظریف اما قدرتمند حالت بدن بر افکار و احساسات ما.
کادی می گوید اینگونه نیست که فقط هنگام ضعف خودمان را جمع کنیم. بلکه برعکس آن نیز صادق است. وقتی بدن خود را در چنین حالتی قرار می دهیم می توانیم به واقع در خودمان احساس ضعف پدید بیاوریم.
کادی در یکی از سخنرانی های اخیر خود در نیویورک، به چند تغییر کوچک اشاره کرد که افراد می توانند در محل کار به کار بگیرند تا اعتماد به نفس و حتی بهره وری شان را افزایش دهند.
۱– صاف بنشینید
کادی در این باره گفت: «باورم نمی شود لازم باشد این را بگویم، ولی صاف بنشینید». حالت ایستادن و یا نشستن مد نظر کادی، حالت پر جذبه، صاف و شبیه به حالت بدن ابرقهرمان های سینماست که به افراد احساس قدرت بیشتری می دهد. به عبارت دیگر وقتی شل و بی قواره روی صندلی راحتی دفتر کار خود لم می دهید، این پیام را به مغز خود ارسال می کنید که کوچک و ضعیف هستید.
حفظ ستون فقرات به حالت صاف و کشیده، و نگه داشتن بازوها در دو طرف بدن، نشان دهنده ی هشیاری و قدرت شماست.
۲– لوازم خود را کمی دور از دسترس قرار دهید
بهترین راه برای حفظ حالتی منبسط و کشیدهاین است که خود را مجبور به این کار کنید. توصیه ی کادی این است که لوازم ضروری نظیر خودکار، کاغذ، و تلفن خود را تا حدی دور از دسترس قرار دهید تا برای برداشتن آنها مجبور باشید بدنتان را کمی از حالت عادی خود بیشتر بکشید.
اگر همه چیز همیشه نزدیکتان باشد، به راحتی ممکن استدر حالت جمع شده و کم تحرک خود باقی بمانید.
۳– قاب های دیواری اتاق خود را بالاتر نصب کنید
اگر آنقدر خوش شانس هستید که برای خودتان اتاق جداگانه ای دارید و می توانید به دیوار هایش قاب آویزان کنید، توصیه ی کادی به شما این است که آنها را تا جایی که می شود بالا نصب کنید تا مجبور باشید برای نگاه کردن به آنها خود را کمی به سمت بالا بکشید. به عقیده ی کادی،حتی کاری به این سادگی می تواند به ایجاد احساسی بهتر در شما منجر شود.
با اینکه شاید نگه داشتن برخی قاب عکس ها روی میز برایتان دلچسب تر باشد، اگر به دنبال تقویت اعتماد به نفس خود هستید آنها را روی دیوار و کمی بالاتر از حالت عادی نصب کنید.
۴– هر چقدر می توانید راه بروید
اگر حالت بدنتان همیشه افتاده و بی رمق است شاید بهتر باشد کمتر نشستن روی صندلی و ایستاده کار کردن را بیشتر مد نظر قرار دهید. اگر با ایستاده کار کردن راحت نیستید، کافی است هر از چند گاهی بایستید و همان اطراف قدم بزنید.بنا به تحقیقات کادی، راه رفتن خون رسانی به مغز را تقویت می کند.
به گفته ی کادی کسانی که در ملاقات ها و جلسات خود راه می روند، به طور قطع احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهند داشت.
بنابر این به جای جمع شدن و قوز کردن، بدن خود را به حالت صاف و کشیده در بیاورید تا احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.
منبع: دیجیاتو

اگر یک نقطه ی اشتراک بین تمام میلیونر های این دوره و زمانه وجود داشته باشد، این است که آنها راه و رسم موفقیت را بلدند. موفقیت آنها ممکن است از منابع مختلفی سرچشمه گرفته باشد و ثروتشان نیز به شکل های گوناگونی به دست آمده باشد، اما تمام میلیونر های این زمانه در این ویژگی مشترک اند.
اینکه کارآفرین باشید و ثروت خود را خودتان به دست آورده باشید موضوع چالش برانگیزی است و به تلاش زیادی نیاز دارد؛ اما هر کسی به طور بالقوه می تواند به این جایگاه برسد. اغلب میلیونر های خودساخته در کنار تلاش، معنای برخی واژه ها و اصطلاحات مهم را نیز به خوبی می دانند و عمیقاً درک می کنند که این، در موفقیتشان نقشی به سزا داشته است.
از جمله واژه هایی که برای آنها معنای به واقع عمیق تری دارد می توان به این ۵مورد اشاره کرد:
۱– محدودیت
میلیونر هایی که سخت تلاش می کنند و ثروتشان را خودشان به دست می آورند، با وجود آنکه چیزی تحت عنوان محدودیت نمی شناسند، معنای این کلمه را به خوبی درک می کنند. آنها می دانند که بلندپروازی ها، توان بالقوه و اهدافشان هیچ محدودیتی ندارند. آنها به خوبی از این موضوع آگاه اند که حتی تصور محدودیت و ناتوانی در پشت سر گذاشتن موانع، می تواند باعث عقب افتادنشان شود.
انسان های واقعاً موفق این را کاملاً درک می کنند که موفقیت هایشان هیچ مانع یا محدودیتی ندارد و اگر به اندازه ی کافی تلاش کنند می توانند هر مانعی را پشت سر بگذارند. برای آنکه ترسی از محدودیت ها نداشته باشید باید معنای محدودیت و اینکه چگونه انسان ها را ناتوان می کند را به خوبی درک کنید. میلیونر ها این را بهتر از هر کس دیگری می فهمند.
۲– ترس
برای رسیدن به موفقیت واقعاً باید از شر ترس خلاص شوید. ترس انواع و اقسام مختلفی دارد که هر یک می توانند شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارند. میلیونر ها این را به خوبی می دانند که همین ترس یکی از بزرگ ترین موانعی است که برای رسیدن به موفقیت باید بر آن غلبه کرد؛ خواه ترس از شکست باشد، خواه ترس از ورشکستگی، ترس از شرمندگی، یا ترسِ از دست دادن دوستان یا احترام دیگران. اگر خود را در برابر آن تسلیم کنید، هیچ گاه نمی توانید به اهداف حرفه ای یا مالی خود دست پیدا کنید.
۳– پشتکار
این واژه از آن کلمه هایی است که هر میلیونری باید معنای آن را بداند. اگر برای پشت سر گذاشتن دوران های سخت عزمی نداشته باشید به هیچ شکل نمی توانید به یک کارآفرین خودساخته بدل شوید. بر عهده داشتن مسئولیت یک کسب و کار آسان نیست. اشتباهات، شکست ها و درس های زیادی در این مسیر وجود دارد که هر کدام به قیمت گزافی در کارنامه ی شما ثبت می شوند، اما در گذر زمان از شما انسان بهتری می سازند؛ به ویژه وقتی خودتان را به این مسیر پایبند بدانید. میلیونر های خودساخته این را می دانند که تحقق اهدافشان با پشتکار و تلاش، دست یافتنی تر خواهد شد.
۴– صبر
اگر واقعاً معنای صبوری را ندانید، هیچگاه به اهداف حرفه ای یا مالی خود نخواهید رسید. اگر می خواهید پولدار شوید باید صبر داشته باشید؛ یک شبه نمی شود پولدار شد و پولدار ماند. پیاده سازی بهترین نقشه ها سال ها و حتی چند دهه به طول می انجامد. اما خبر خوب این است که در زندگی فرصت کافی برای این کار را در اختیار خواهید داشت و اگر استراتژی مشخصی داشته باشید و فرصت های خود را به حداکثر برسانید، می توانید از هر میدانی سربلند و پیروز بیرون بیایید؛ کافی است صبر داشته باشید.
۵– هدف
در میان واژگان یک میلیونر موفق، هیچ کلمه ای به بزرگی هدف یافت نمی شود. هیچ قشری از جامعه به اندازه ی کارآفرینان موفق تا این حد با این واژه مأنوس نیست. همه ی کارآفرینان این را می دانند که ما با اهدافمان زنده ایم و برای اهدافمان می میریم؛ به همین خاطر است که این کلمه تا این حد اهمیت دارد. اهدافتان را بالا بگیرید، بزرگ آرزو کنید، و هر کاری که برای دست یافتن به اهداف و رؤیا های خود از دستتان بر می آید انجام دهید. شما نیز می توانید یک کارآفرین موفق باشید.
منبع: دیجیاتو

همه ی کسانی که برای رقابت در برابر بهترین قهرمانان ورزشی دنیا در مسابقات بزرگی مثل المپیک ظاهر می شوند، برای قرار گرفتن در بهترین حالت جسمانی و کسب بهترین نتیجه در حوزه ی فعالیت خود سال ها تلاش کرده اند.
اما موفقیت ورزشکاران در میادین ورزشی صرفاً به آمادگی جسمانی آنها خلاصه نمی شود. ورزشکاران المپیکی بسیاری هستند که به شما خواهند گفت موفقیت محصول چارچوب ذهنی و توانایی فرد در اجتناب از بازی روانی حریف و مقاومت در برابر فشار مسابقه نیز هست. اما برای نیل به این مهم، هر کسی استراتژی خاص خودش را دارد.
در ادامه می توانید به استراتژی های روانی ورزشکاران پر افتخار ترین کشور شرکت کننده در رقابت های المپیک با ۱۰۰۰ مدال طلا را از نظر بگذرانید. روشن ترین نکته ی مثبت این استراتژی ها آن است که هر کسی می تواند نسخه ی شخصی سازی شده ی خودش را از روی آنها بسازد و به کار بگیرد. هدف از انجام این کار می تواند از حفظ خونسردی در یک جلسه ی کاری گرفته تا تقویت روحیه پیش از سخنرانی متفاوت باشد.
بی توجهی کامل به عوامل حواس پرت کن
الیسون فلیکس، ستاره ی ۳۰ ساله ی مسابقات دو و میدانی می گوید: «وقتی به سمت محل قرارگیری خود در میدان دو و میدانی قدم می گذارم، تمرکز کامل دارم. هر چقدر هم که دوربین و فلاش در اطرافم باشد، من حواسم به هیچ کدام از آنها نخواهد بود. هیچ صدایی را نمی شونوم. من صد درصد حواسم را متوجه کاری می کنم که باید انجام دهم».
تجسم نقشه های مختلف برای سناریو های محتمل
سال ۲۰۱۶ پنجمین حضور مایکل فلپس در المپیک را رقم زد. مربی همیشگی او باب باومن در سال ۲۰۱۲ در مورد آمادگی ذهنی این فوق ستاره ی ورزش شنا اینگونه توضیح داده است: «او بهترین مسابقه ی ممکن را در ذهن خود تجسم می کند. آنقدر قوی این کار را انجام می دهد که انگار واقعاً مسابقه را تجربه می کند و در آب شیرجه می زند. سپس سناریو های مختلف را یکی یکی بررسی می کند».
فلپس در تکمیل صحبت های مربی اش افزوده است: «تصور می کنم که مثلاً اگر لباسم پاره شد، یا عینکم شکست، یا این قبیل مسائل، چه کار باید بکنم».
باومن ادامه داده است: «به این ترتیب او تمام این سناریو ها را در دیتابیس ذهنی اش نگه می دارد. سپس وقتی مسابقه می دهد سیستم عصبی اش از قبل برای انجام هر یک از این کار ها برنامه ریزی شده است. هر وقت هر کدام از این اتفاقات رخ داد، او بلافاصله واکنش مناسب را از خود نشان خواهد داد».
حفظ خونسردی با افکار مثبت
لکسی تامپسون که اکنون ۲۱ سال دارد، در ۱۲ سالگی جوان ترین بازیکن گلف حاضر در مسابقات گلف زنان آمریکا بود. او در مصاحبه ای گفت که هنگام تمرین، به کمک یک مربی به تقویت آمادگی ذهنی خود می پردازد: «مربی من معمولاً قبل از هر کاری آرامش من را می سنجد چون اگر به چیزی فکر کنم که آرامشم را از من بگیرد، ضربان قلبم بالا می رود. وقتی این اتفاق می افتد او از من می خواهد نفس عمیق بکشم و به چیزی فکر کنم که من را شاد می کند».
او ادامه داده است: «به این ترتیب شروع می کنم به تکرار فکر های مثبت؛ مثلاً به این فکر می کنم که من خیلی با استعداد هستم. این کار بلافاصله ضربان قلبم را پایین می آورد. من یک تکنیک تنفس نیز دارم که از آن در زمین مسابقه هم استفاده می کنم. پیش از انکه بخواهم به توپ ضربه بزنم، ضربه ی دلخواهم را در ذهنم تجسم می کنم تا از شر تمام افکار منفی خلاص شوم. باید چارچوب ذهنی مثبت خودم را حفظ کنم، چون ۸۰ درصد بازی گلف، ذهنی است».
گفتگوی درونی مثبت
داریل هومر، شمشیرباز ۲۶ ساله، در المپیک ۲۰۱۲ نیز حضور داشته است. او درباره ی تکنیک های مورد استفاده اش برای موفقیت در مسابقات گفته است: «من پیش از مسابقه، زمانی را به قوت قلب دادن به خودم اختصاص می دهم. مدام برای خودم تکرار می کنم که من بهترین هستم و سعی می کنم حواسم فقط به لحظه باشد. چند موسیقی انرژی بخش گوش می کنم و سپس سعی می کنم خوش باشم و فقط برای مسابقه آماده شوم».
حذف احتمال شکست از گزینه های پیش رو
گرت وبر گیل، شناگر ۳۱ ساله تا اینجا ۲ مدال طلای المپیک کسب کرده است. او در مصاحبه ای گفته است: «اول از همه اینکه من هیچ وقت به شکست خوردن فکر نمی کنم. اگر هنگام مسابقه به شکست خوردن فکر کنید احتمال آنکه واقعاً ببازید و به خانه برگردید خیلی زیاد خواهد بود. دوم اینکه مشخصاً به پیروزی هم فکر نمی کنم. من به تلاشی که برای کسب آمادگی انجام داده ام مطمئن هستم و این را به خوبی می دانم که تمرینات من از تمام رقبایم در مسابقه بهتر و بیشتر بوده اند».
او در ادامه می افزاید: «من به بدنم، تمریناتم، مربی ام، تلاش هایم و آمادگی ام اعتماد می کنم. روی شنا کردن خودم متمرکز می شوم چرا که می دانم با این کار، برای پیروزی در موقعیت خوبی قرار می گیرم».
تجسم مکرر روز مسابقه به مطلوب ترین شکل ممکن
کایلا هریسون، که اکنون ۲۶ سال دارد در سال ۲۰۱۲ اولین مدال طلای آمریکا در رشته ی جودو را به ارمغان آورد. او در مصاحبه ای عنوان کرده است هر شب ۱۰ دقیقه از وقت خود را به تجسم خودش در المپیک اختصاص می دهد؛ از لحظه ی بیدار شدن از خواب گرفته تا گوش سپردن به موسیقی در مسیر رسیدن به محل مسابقه و خود مسابقه.
او می گوید: «من خودم را در حال شکست رقیبم در مسابقه ی فینال و قرار گرفتن روی سکوی اول و تماشای به اهتزاز در آمدن پرچم کشورم تصور می کنم. قرار گرفتن مدال طلا دور گردنم و در آغوش گرفتن مربی ام را حس می کنم. من هر شب تمام اینها را در ذهنم تجسم می کنم». او به خبرنگاران گفته است برای المپیک ۲۰۱۲ نیز همین کار را کرده بود.
سپردن مسائل غیر قابل کنترل به سرنوشت
مریل موزس، دروازه بان ۳۸ ساله ی تیم واترپلو می گوید اطمینان دارد اعضای تیمش هرچه در توان دارند انجام می دهند. او گفته است: «تا وقتی خودتان بدانید ۱۰۰ درصد توان خود را گذاشته اید و برای رسیدن به حداکثر پتانسیل خود تلاش کرده اید، اتفاقی که قرار باشد بیافتد می افتد؛ نمی توان همه چیز را کنترل کرد».
او در عین حال گفته است اجازه نمی دهد موانع و مشکلات مزاحمتی برای اعتماد به نفسش ایجاد کنند و می گوید: «ذهنیت من همیشه این بوده است که اگر نسبت به هر کس دیگر بیشتر تمرین کنم و انرژی بیشتری بگذارم، از همه آماده تر خواهم بود. فکر می کنم اعتماد به نفسی که دارم از همین جا ناشی می شود».
او در ادامه افزوده است: «مادامی که خودم را به خوبی آماده کنم، می دانم تمام انرژی ام را برای این کار خواهم گذاشت. استعداد و شرایط فیزیکی خوبی هم نصیبم شده که می توانم با به کارگیری آنها در این سطح بازی کنم».
منبع: دیجیاتو

اگر شما هم ذره ای به باقی کارآفرینان شباهت داشته باشید احتمالاً ایده های کسب و کاری زیادی در ذهنتان خواهید داشت. این ایده ها در ذهن خیلی خوب به نظر می رسند اما توضیح دادن آنها به دیگران دشوار است. رساندن پیام خود به مشتریان و وا داشتن آنها به خرید یا مشارکت، از آن نیز سخت تر است.
اینکه ایده ی خود را بسازید و انتظار داشته باشید مشتری خودش به سراغ آن بیاید تصور غلطی است، مگر آنکه مخاطبان زیادی از قبل داشته باشید. در غیر این صورت باید پیام خود را آنقدر اثربخش منتقل کنید که باعث شود مردم به آن توجه کنند.
تعدادی از کارآفرینان موفق دنیا دور هم جمع شده اند و درباره ی ویژگی های انتقال اثربخش یک پیام که باعث می شود مردم به آن گوش دهند با یکدیگر تبادل نظر کرده اند که ماحصل آن را در ادامه از نظر خواهید گذراند. باید به خاطر داشت که شنیده شدن کافی نیست؛ باید دید چگونه می توان واکنش یا مشارکت مخاطب را نیز برانگیخت.
گزینه های بیش از حد زیاد در اختیار مشتریان خود قرار ندهید
مشتری از اینکه گزینه های بسیار متعددی پیش رویش داشته باشد خوشش نمی آید. در دنیای شلوغ امروز که در آن رقابت شدیدی برای کسب زمان و پول مردم در جریان است، مشتری نمی تواند بخش بزرگی از زمان خود را صرف بررسی تک تک خرید هایش کند.
مشتریان معمولاً زمانی از خود واکنش نشان می دهند که به درستی و دقیق هدفگیری شده باشند و تنها چند گزینه ی محدود در اختیارشان قرار بگیرد.
با این وجود، شاهد آن هستیم که بسیاری از شرکت ها آنقدر پیشنهادات متنوعی به مشتریان احتمالی خود ارائه می کنند که به شدت باعث سردرگمی آنها می شود. راه ساده تر برای مشتری آن است که یکی از رقبای شما را پیدا کند و اجازه دهد رقیب شما کار را برایش ساده کند.
با مخاطب خود ارتباطی حقیقی برقرار کنید
اطلاعات ناقص و نادرست زیادی در مورد برقراری ارتباط با مخاطبان در دسترس همگان قرار دارد. بنابراین برای آنکه درک بهتری از این موضوع داشته باشید بهتر است از طریق کسانی که اطلاعات دست اول در این زمینه دارند کسب اطلاع کنید.
سامی روسانی، بازاریاب و کارآفرین سریالی اعتقاد دارد باید ببینید چه چیزی مردم را به مشارکت وادار می کند.
او می گوید باید ببینید برای جلب توجه چه ابزار هایی در اختیار دارید. این ابزار ها می توانند ویدیو، عکس یا تصویرسازی، کلام یا صوت را شامل شوند. یکی از ترفند ها این است که به سراغ ارتباطی بروید که قبلاً کسی به سراغش نرفته باشد. این کار نگاه مخاطب را به سمت شما معطوف می دارد و توجهش را جلب می کند.
روسانی در این باره می گوید: «معمولاً آرزو ها یا ترس های افراد می توانند نقش این محرک را بازی کنند. هیچ کس توجهش به چیز های عادی جلب نمی شود.
از ته قلب سخن بگویید و با مخاطب صادق باشید
اگر شرکت شما بلاگ دارد، فایل ویدیویی منتشر می کند یا روی شبکه های اجتماعی حضور دارد، این توصیه باید به طور اخص برایتان جالب توجه باشد. اطلاعاتی که در ادامه خواهید خواند از سوی مؤسس یک بلاگ پرطرفدار برای شما انتخاب شده اند.
او می گوید: «کلید کار، برقراری ارتباطی صادقانه با مخاطب است. این احتمال وجود دارد که دیگران نیز تجربه ی مشابهی با شما داشته باشند و همین اشتراک، آن چیزی است که در نهایت باعث می شود مردم در بلند مدت به پیام شما توجه نشان دهند».
مؤسس این وبلاگ ادامه می دهد وقتی سفره ی دلتان را برای مخاطب باز کنید و تجربه و علاقه ای که پشت کارتان هست را با آنها در میان بگذارید، مخاطب نیز با شما ارتباط برقرار می کند و در نتیجه احتمال آنکه به پیام شما توجه کند بیشتر خواهد بود.
فرضیات خود را کنار بگذارید
واداشتن مردم به شنیدن پیام شما تازه قدم اول است. چالش بزرگ تر آن است که کاری کنید دوباره برای این کار به سراغ شما بیایند.
فرض کنیم شما سرویس تحویل غذا دارید. تعداد زیادی مشتری تازه پیدا می کنید اما آنها بعد از اولین سفارش دیگر پیدایشان نمی شود.
اغلب دارندگان کسب و کار در چنین موقعیتی شروع می کنند به گمانه زنی در مورد دلایل احتمالی این موضوع. برخی از آنها موضع دفاعی به خود می گیرند، مشتریان را متهم می کنند و می گویند آنها هستند که ارزش محصول یا خدماتشان را درک نمی کنند.
اما شما باید همین حالا گمانه زنی را متوقف کنید و کنار بگذارید. گمانه زنی بدون پشتوانه ی دقیق و داده های درست، یکی از بدترین کار هایی است که می توانید در حق کسب و کار خود انجام دهید.
در عصر داده ها و تحلیل های هوشمند، تقریباً می توان هر چیزی را با بررسی داده هایش تجزیه و تحلیل کرد و فهمید. استفاده نکردن از داده به نفع خود، دیگر نوعی حماقت محسوب می شود.
در نهایت، اگر می خواهید مشتریان احتمالی تان دستشان را به خاطر شما در جیبشان ببرند، باید تغییر را پذیرا باشید. روی یک نوع بازاریابی خاص متوقف نشوید. حتی کسب و کار شما نیز ممکن است برای جلب نظر مشتریان احتمالی خود مجبور شود مسیر متفاوتی در پیش بگیرد.
منبع: digiato

کارآفرینان ظاهر و سن و سال های متفاوتی دارند و ممکن است اهل هر جایی باشند. آنها لزوماً یونیفرم خاصی نمی پوشند و کارت عضویت کلوپ کارآفرینی به گردن خود نمی آویزند. اگر در کوچه و خیابان از کنار یکی از آنها رد شوید یا در رستورانی کنار یکی از آنها بنشینید، به احتمال زیاد اصلاً میتوجه نمی شوید با یک کارآفرین روبرو شده اید.
پس چه چیزی است که از انسان یک کارآفرین می سازد؟
پیش از این تصور بر این بود که افراد به خاطر کاری که انجام داده اند لقب کارآفرین گرفته اند. اغلب مواقع کارآفرینان را کسانی می دانستیم که شرکتی به راه می انداختند. این تعریف هم در جای خود صدق می کند اما امروزه مفهوم کارآفرینی به طور قطع تغییر کرده است.
اکنون، بیشتر تمایل داریم کارآفرینان را کسانی بدانیم که به شکل خاصی فکر می کنند. اگر امروز قرار بود کلوپی برای کارآفرینان وجود داشته باشد، به احتمال زیاد در مورد عضویت یافتن یا نیافتن شما بر اساس شیوه ی تفکرتان در مورد موضوعات مختلف تصمیم گیری می شد نه اینکه زندگی خود را از چه راهی می گذرانید.
شیوه ی تفکر به خصوص کارآفرینان را «چارچوب ذهنی کارآفرینی» می نامند. ریشه یابی نحوه ی تفکر کارآفرینان موضوع نسبتاً تازه ای است که تحقیق و پژوهش های زیادی حول آن در حال شکل گرفتن است.
در بسیاری از نقاط جهان کارآفرینی سال هاست که به جوانان و حتی نوجوانان آموزش داده می شود. اما با ادامه یافتن تحقیقات و به اشتراک گذاشته شدن این ایده ها با افراد بیشتر و بیشتر، درباره ی این چارچوب ذهنی، نحوه ی عملکرد، شیوه ی صحیح آموزش و به کارگیری آن نیز چیز های بیشتری یاد خواهیم گرفت.
به عنوان بخشی از این تحقیقات و بر اساس تجربه، محققین توانسته اند چارچوب ذهنی کارآفرینی را به ۸ ویژگی اصلی تقسیم کنند. این ۸ ویژگی بیانگر شیوه های خاص کارآفرینان برای فکر کردن به موضوعات مختلف و نزدیک شدن به آنهاست. لازم به ذکر است که ویژگی های یاد شده انعطاف ناپذیر نیستند. بلکه برعکس، انعطاف پذیرند و می توانند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشند.
از طرف دیگر ویژگی های یاد شده را نمی توان سیاه و سفید در نظر گرفت و گفت برای کارآفرین بودن باید همه ی آنها را داشته باشید. کارآفرینان نیز مثل هر کس دیگر، نقاط قوت و نقاط ضعف متفاوتی دارند.
با این وجود، فارغ از اینکه شغلتان چیست، ۸ عامل تشکیل دهنده ی چارچوب ذهنی کارآفرینی که کارآفرینان بر اساس آنها فکر می کنند و دست به عمل می زنند را می توانید در ادامه از نظر بگذرانید.
۱– فرصت شناسی
کارآفرینان فرصت ها را به خوبی شناسایی می کنند و اساساً اغلب به دنبال پیدا کردن فرصت هستند. آنها یاد می گیرند چگونه برای راحت تر کردن همه چیز برای خود و دیگران، راه های تازه ای بیابند.
۲– خطرپذیری
کارآفرینان یاد می گیرند همه چیز را بسنجند و ریسک هر کاری را ارزیابی کنند. آنها با سرمایه گذاری زمان و منابع مختلف روی کار ها و ایده هایی که امتحان خود را پس نداده اند مشکلی ندارند.
۳– خلاقیت و نوآوری
کارآفرینان در حل خلاقانه ی مسائل توانایی زیادی دارند. آنها در مواجهه با چالش های موجود، قادرند از ابزار ها و رویکرد های غیر متعارفی بهره بگیرند.
۴– آینده گرایی
یک کارآفرین به قدم های بعدی هر کاری می اندیشد و مسئولیت نتایج اقدامات خود را به گردن می گیرد. کارآفرینان می توانند روی دستاورد های مطلوب و رسیدن به اهدافی که از پیش برای ایده های خود در نظر گرفته اند متمرکز باشند.
۵– انعطاف و تطبیق پذیری
کارآفرینان نه تنها تغییر کردن را یاد می گیرند، بلکه هر لحظه انتظار تغییر را نیز دارند. آنها برای مواجه شدن با موانع، وقفه ها و اطلاعات تازه و واکنش سریع در قبال آنها، خود را آماده می کنند.
۶– ابتکار عمل و انگیزه
کارآفرینان برای انجام کار ها نیازی به تشویق و ترغیب دیگران ندارند و به صورت خودجوش انگیزه شان را برای رسیدن به اهداف خود بالا نگه می دارند. احتمال آنکه یک کارآفرین خودش مستقیماً به سمت مواجه شدن با یک چالش برود خیلی بیشتر از آن است که برای این کار منتظر محرک یا دستور بماند.
۷– تفکر انتقادی و توانایی حل مسئله
کارآفرینان از توان تحلیلی بالایی برخوردارند. آنها می توانند یاد بگیرند چگونه اجزای تشکیل دهنده ی چالش ها، فرصت ها و حتی محصولات را ببینند. آنها می توانند تحلیل های دقیق و عمیقی از شرایط داشته باشند.
۸– ارتباط و همکاری
کارآفرینان در به اشتراک گذاری هر چیزی، استعداد خوبی دارند. ایده ها و درونداد هایی که از سمت دیگران دریافت می کنند باعث پیشرفتشان می شود. آنها می توانند ایده های خود را به صورت شفاف و با هیجانی وصف ناشدنی به دیگران انتقال دهند.
چند نمونه از ویژگی های بالا را در خود دارید؟
حتی اگر تعداد ویژگی هایی که در خودتان یافته اید کم است نباید نگران باشید؛ هر کسی می تواند این مهارت ها را یاد بگیرد. پالایش و بهبود اجزای تشکیل دهنده ی چارچوب ذهنی فعلی تان نیز می تواند فکر خوبی باشد.
به یاد داشته باشید که یک کارآفرین لزوماً شرکتی بنا نکرده است. یک کارآفرین می تواند مهندس، نویسنده و یا مدیر باشد.
منبع: دیجیاتو

شاید برای شما هم جای سؤال باشد که شرکت هایی نظیر Google و Zappos چگونه می توانند استعداد های درخشان بازار کار را با حقوقی کمتر از عرف بازار برای این استعداد های کمیاب به استخدام خود درآورند. پاسخ این سؤال تنها یک کلمه است: فرهنگ. پول مهم است، اما برای جذب استعداد های برتر و راضی نگه داشتن آنها در شرکت خود باید در هرم سلسله مراتب نیاز های مازلو اندکی بالاتر بروید. در این میان، فرهنگ سازمانی می تواند نقش نردبان را برای شما بازی کند.
در همین راستا از اعضای انجمن کارآفرینان جوان امریکا خواسته شده به این سؤال پاسخ دهند: «کدام ویژگی فرهنگ شرکت است که به عقیده ی شما بیشترین میزان رضایت را برای کارکنان استارتاپتان فراهم می کند؟ چگونه از به کارگیری این ویژگی اطمینان حاصل می کنید؟».
پاسخ های آنها را در ادامه می توانید از نظر بگذرانید:
۱– استفاده از ارزشیابی های کوچک دوره ای
رابرت جی. مور، یکی از مؤسسین و مدیرعامل RJMetrics می گوید: ما هر شش هفته یک بار، ارزشیابی دوسویه ی برنامه ریزی شده و کاملاً ساختارمندی با هر یک از کارکنان خود داریم. قابل پیش بینی بودن و ساختار این جلسات باعث می شود ارائه ی بازخور، چه مثبت و چه منفی، برای کارکنان به شدت تسهیل شود. این سطح از شفافیت و ارتباط، کارکنان ما را رضایتمند و با انگیزه نگاه می دارد.
۲– حمایت از رشد و رؤیاهای کارکنان
کوری بلیک، رئیس Round Table Companies در این خصوص می گوید: ما در RTC، به عنوان ناشر، آرمانی داریم که می گوید اگر در حین نوشتن کتابتان تغییر نکرده اید، انتظار نداشته باشید خواننده ی آن با خواندنش تغییر کند. این شعار، معرف اصلی ترین باور ماست که بر مبنای آن اعتقاد داریم برای آنکه بتوان در محل کار تجربه ی لذتبخشی داشت، رشد مستمر روح انسان ضروری است.
در نتیجه تیم مدیران اجرایی ما سعی دارد به کارکنان کمک کند جنبه هایی از کارشان که لذتی برایشان در بر ندارند را حذف کنند، تا بتوانند روی کاری که از انجام دادنش لذت می برند متمرکز شوند. با این کار، کارکنان ما می توانند جنبه هایی از کسب و کارمان که هم رضایت عمیق شخصی برایشان فراهم می کند و هم منجر به خدمت رسانی به مشتریانمان می شود را برجسته کنند و توسعه دهند.
ما به همین طریق خطوط کاملاً جدید و موقعیت های شغلی تازه ای در کسب و کار خود ایجاد کرده ایم. از آرزو های کارکنان خود حمایت کنید تا آنها نیز کسب و کارتان را گسترش دهند.
۳– تبعیت از مورد بالا، و لذت بردن از کار
بریتانی هوداک، یکی از مؤسسین ZinePark در این خصوص گفته است: من و شریکم کسب و کارمان را با یک طرح کسب و کار ساده شروع کردیم: «پول در بیاورید، خوش بگذرانید». سعی خود را کرده ایم با رشدی که داشته ایم، باز هم این مأموریت خود را از یاد نبریم. ما در پایان هر روز، از کارکنانمان می پرسیم که آیا به آنها خوش گذشته است یا نه. تقریباً بلا استثنا هر روز پاسخ آنها مثبت است. همیشه سعی خود را می کنیم یادمان نرود که شرکتی فعال در زمینه ی سرگرمی هستیم. ما قرار نیست دنیا را عوض کنیم. قرار نیست سرطان را درمان کنیم. زندگی هیچ کس را به خطر نمی اندازیم، بنابراین به فرهنگ افسرده و تاریکی که بر فضای شرکت های امریکایی سایه افکنده نیازی نداریم.
سعی ما بر این است که با مشوق هایی مثل یک روز نیمه تعطیل در هفته، شیشه های پر از آبنبات، و مرخصی های تشویقی برای انجام امور خیرخواهانه به انتخاب خود کارکنان، لذت بردن را به هر چیزی که امکانش وجود دارد بیافزاییم تا مطمئن شویم کار کردن برای کارکنانمان تا حد امکان حالت تفریح دارد نه کار.
۴– بها دادن به موفقیت ها
بابی امامیان، مدیرعامل Proilific Interactive، در این باره می گوید: ما همیشه موفقیت های خود را جشن می گیریم. موضوع آن چه راه اندازی یک پروژه ی تازه باشد، چه جذب یک عضو جدید یا ارائه ی یک محصول تازه، برای به رسمیت شناختن موفقیت های فردی و تیمی وقت می گذاریم.
اختصاص استراحت های کوتاه با هدف تعامل و گفتگوی اعضای تیم با یکدیگر، باعث تجدید قوای آنها می شود و در نهایت، همکاری و جریان کار خارق العاده ای میان آنها پدید می آورد. ما یک کمیته ی داخلی برای برگزاری دورهمی های مختلف داریم که مدام در حال برنامه ریزی است تا ما را از پشت میزهایمان بلند کند و به فضاهای خوشایندی ببرد که می توانیم در آنها کمی از کار فاصله بگیریم.
۵– تنوع بخشیدن به کار
دیوید ارنبرگ، مدیر ارشد مالی Early Growth Financial Services می گوید: من فکر می کنم به طور کلی انسان ها زمانی بیشترین رضایت را از کار خود دارند که کارشان برایشان جذابیت داشته باشد. انجام یک کار تکراری، پرداختن به مسئولیت های همیشگی و مواجه شدن با وظایف تکراری هر روز، می تواند کارکنان را دچار دلزدگی کند.
در شرکت من کار های مختلفی برای انجام دادن هست و کارکنان به تنوع بخشیدن به کار خود تشویق می شوند. این موضوع، تازگی کار را برای آنان حفظ می کند. ما از دورکاری و برنامه های انعطاف پذیر نیز حمایت می کنیم تا جایی که دفتر مرکزی نداریم و تمام کار ها بیرون انجام می شود. ما به اعضای تیم خود اعتماد داریم و اجازه می دهیم کارشان را هر زمان که می توانند و هر کجا که مایلند انجام دهند. تنوع و انعطاف پذیری بخشیدن به کار، باعث می شود کارکنانی رضایتمند و پر بازده داشته باشید.
۶– شفافیت از روز اول
شرادا آگاروال، مؤسس و مدیر ارشد استراتژی Context Media می گوید: وقتی شروع به کار کردیم به ما گفته شده بود مراقب مسائلی که با کارمندان و ذینفعان شرکت خود در میان می گذاریم باشیم. با این وجود ما در ارتباطات خود خیلی شفاف و روراست عمل می کنیم. هیچ چیز را محرمانه نگاه نداشتیم و هیچ اطلاعاتی را از کسی مخفی نکردیم.
این کار باعث شد کارکنان ابتدایی ما نه تنها احساس کنند نقش بسیار مهمی در رشد و توسعه ی شرکت دارند، بلکه بتوانند مخالفت ها و پیشنهاد های خود را در جهت ارائه ی راهکار های بهتر برای رسیدن شرکت به اهدافش ابراز کنند. آنها برای مؤسسین شرکت احترام خاصی قائل می شدند، چون نه تنها تصمیم های ما را می دیدند، بلکه شاهد نحوه ی انجام این تصمیم گیری ها نیز بودند.
به این ترتیب حتی مواقعی که با شکست مواجه می شدیم نیز از حمایت آنها برخوردار بودیم و روحیه شان کمک می کرد سریع خودمان را جمع و جور کنیم. تک تک کارکنان ما خود را در تمام تصمیم گیری ها سهیم می دانستند و نهایت تلاش خود را برای به نتیجه رساندن آنها می کردند چون هیچگاه خود را از شرکت جدا نمی دیدند.
۷– ورزش گروهی
کوان صابر، مدیرعامل Fig می گوید: هر جمعه در میان، یکی از اعضای تیم رهبری ورزش گروهی ما را بر عهده می گیرد. ما تا کنون تنیس، بسکتبال، یوگا، و کراس فیت بازی کرده ایم و حتی تا حدودی با ورزش های رزمی مختلف نیز آشنا شده ایم. به این ترتیب ناخواسته در کنار هم ریسک کرده ایم و کار های تازه انجام داده ایم، در مورد بهبود زندگی خود بحث و گفتگو کرده ایم و لحظات شاد زیادی با هم داشته ایم.
مزایای ورزش گروهی همراه با آسیب پذیری ها، رفاقت ها و لحظات خوش همراهش، رضایت کلی تیم ما را بالا برده است.
۸– حق ابراز عقیده برای اعضای تیم
جرمی هیچکاک، مدیرعامل Dyn در این باره می گوید: هر کسی وقتی عبارت «فرهنگ شرکت» به گوشش می خورد فکرش به سمت میز پینگ پنگ و چیزهایی از این دست می رود. این جور چیزها جالب اند، اما تا وقتی فضای کاری مناسب برای استفاده از آنها را فراهم نکرده باشید نتیجه ای در بر نخواهند داشت. چگونه می توان این فضا را به وجود آورد؟ با حق اظهار نظر دادن به افراد.
وقتی دفتر جدیدمان را می ساختیم، خیلی مهم بود که نظر و ایده های کارکنان خود را در این مورد بدانیم. پیش از آنکه در سال ۲۰۱۱ به دفتر جدیدمان نقل مکان کنیم، نسخه ای داخلی از Pinterest داشتیم که هر کس می توانست ایده ها و عکس هایی که فکر می کرد باید در دفتر جدید مد نظر قرار گیرند را روی آن قرار دهد.
اما به عنوان نکته ی نهایی، اگر بر اساس بازخور های دموکراتیک تصمیم گیری می کنید، باید شفافیت داشته باشید. اعضای تیم شما تا زمانی به این سیستم اعتماد می کنند که حس کنند فرایند های آن منصفانه هستند.
۹– تبلور مأموریت شرکت در زندگی روزمره
الکس چمبرلین، مؤسس EZFingerprints می گوید: چیزی که حاضرم روی اثربخش بودنش قسم بخورم این است که هر روز مأموریت شرکت خود را زندگی کنید. اغلب اوقات افراد به این دلیل به تیم یا استارتاپ شما می پیوندند که کار متفاوتی انجام می دهید؛ یعنی کس دیگری تا به حال این کار را نکرده است. از دست دادن این موهبت به از دست رفتن استارتاپتان منجر خواهد شد؛ باید هر روز مأموریت خود را زندگی کنید.
مأموریت ما هم همین است. هر کسی که به تیم ما ملحق شده به این مأموریت باور دارد. ما هر روز تلاشمان را در جهت انجام مأموریت خود انجام می دهیم و آن را به پیش می رانیم؛ همین است که اعضای تیم ما را خوشحال نگه می دارد.
منبع: دیجیاتو

بسیاری از رهبران، اثرگذاری دلخواه خود را ندارند. برخی از آنها ناخودآگاه و به واسطه ی ترفیع، خود را در نقش های مدیریتی یافته اند؛ بدون آنکه از مسئولیت و فشار مدیریت کردن دیگران لذتی ببرند. آنها علاقه، آمادگی، و روحیه ی مناسب و لازم برای تبدیل شدن به یک رهبر کارامد و اثربخش را ندارند.
اما بسیاری دیگر نیز، از چالش های قرار گرفتن در مقابل دیگران خوششان می آید. آنها هرآنچه در توانشان هست برای مدیریت وظایف گروهی و به حداکثر رساندن تعامل میان نیرو های خود انجام می دهند. با این حال ممکن است نادانسته، نقایص دیگری داشته باشند.
اما یک رهبر حقیقی اصالت دارد. چنین فردی وقتی به اتاقی وارد می شود، قدرت حضورش در اتاق احساس می شود. مطالبه ی توجه دیگران توسط آنها، نشان از اعتماد به نفس و اطمینانی دارد که به خودشان دارند؛ اما در عین حال به دیگران نیز اجازه می دهند خودشان باشند.
بهترین رهبران دنیای کسب و کار این را می دانند که با به حداکثر رساندن توانایی های فردی افراد در بافتار یک چشم انداز مشترک، هر کسی می تواند در بالاترین سطح توان خود به فعالیت بپردازد.
سه قدم زیر، به شما کمک خواهند کرد به یک رهبر واقعی بدل شوید و اثرگذاری خود را به حداکثر برسانید:
۱– با موقعیت وجودی خود مواجه شوید
هیچ کس دوست ندارد این را بپذیرد که انگیزه اش برای موفقیت، از میل به جاودانگی و نفی فناپذیری سرچشمه می گیرد؛ اما باید با ترس های خود مواجه شوید.
تنها زمانی می توانید از حق انتخاب خود برای داشتن یک زندگی معنادار اطلاع حاصل کنید که چشم در چشم بزرگ ترین ترس های زندگی خود قرار بگیرید. ما به عنوان نقاش بوم هستی خود، این توانایی را داریم که شیوه ی زندگی و ارزش هایمان را خودمان انتخاب کنیم، اما باید مسئولیت نتایج تصمیم گیری هایمان را نیز بپذیریم.
مواجه شدن با واقعیت آزادی و مسئولیت، انزوا، مرگ، پوچی، یا هر ترس دیگری باعث می شود فلسفه و ارزش های درونی خود را کشف کنید؛ مواردی که اساس تمام تصمیم گیری های شما در زندگی و در جایگاه رهبری خواهند بود.
ریشه دوانیدن در واقعیت های وجودی به شما کمک می کند در تعامل با دنیای اطرافتان، اصالت و اعتبار بیشتری کسب کنید.
۲– به ارزش های خود خوب فکر کنید
اغلب رهبران نگاه خاصی نسبت به خود، دیگران، و دنیای اطراف پیدا می کنند که ریشه در تجربیات اولیه شان دارد و این موضوع، تأثیر به سزایی بر تصمیمات کسب و کاری شان می گذارد.
هر کسی بسته به اینکه خانواده اش در مورد پول چه ارزش هایی به وی منتقل کرده، ممکن است حتی با وجود احتمال سود بالا، در هضم ریسک مالی با مشکل مواجه شود. برای مثال اگر تجربه های قبلی تان به شما یاد داده باشند که نظم تمامیت طلبانه و انتقاد، به بهبود رفتار و افزایش بازده می انجامد، احتمال آنکه در جمع افراد را سرزنش کنید بیش از دیگر رهبران خواهد بود.
هرچه بیشتر به ارزش های خود بیاندیشید، خودآگاهی بیشتری به تصمیم گیری های خود می افزایید و در مورد سبک رهبری تان اطلاعات بیشتری کسب خواهید کرد.
۳– سازندگی جمعی را به رسمیت بشناسید
این موضوع در حوزه ی اجتماعی رهبری واقعی به رسمیت شناخته شده است که افراد به واسطه ی بافتار فرهنگ سازمانی شان محدود می شوند.
اگر هیچ کس علاقه ای به هماهنگ شدن با کسب و کاری که در آن مشغول است نداشته باشد، احتمال آنکه کارش بازده و کارایی قابل توجهی داشته باشد ناچیز خواهد بود، چرا که برای حفظ سلامت گروهی، مقداری ازخودگذشتگی فردی لازم است.
شما یا کارمندانتان ممکن است نتوانید در محل کار همان کسی باشید که در منزل خود هستید، اما لازم است هر یک از شما این آزادی را داشته باشد که ریشه های فردی و حقیقی خود را در محیط کار نیز حفظ کند.
رهبران بزرگ، با پایبندی به ریشه های خود و آنچه که از آنها شخصیتی منحصر به فرد و هماهنگ با ارزش های شخصی شان می سازد، راه خود را از میان محدودیت های اجتماعی باز می کنند. رهبرانی که در درون خود احساس اعتماد و اصالت دارند، به دیگران نیز اجازه می دهند از خودشان فرا تر روند و به نیرو های یاری رسان حقیقی شرکت خود بدل شوند.
تظاهر را کنار بگذارید. اگر می خواهید دیگران را رهبری کنید، باید خود واقعی تان را با آغوش باز پذیرا شوید و هم راستا با ارزش های درونی تان زندگی کنید. به واسطه ی مواجه شدن با واقعیت های حقیقی زندگی است که می توان خواست های حرفه ای را با جهان بینی شخصی در یک راستا قرار داد.
وقتی رفتار های شما با حقیقت وجودی تان همخوان باشند، این توانایی را خواهید داشت که بر دیگران اثرگذار باشید و به رهبری تبدیل شوید که همیشه آرزویش را داشته اید.
منبع: دیجیاتو

اگر یک چیز باشد که اکثریت قریب به اتفاق کارکنان در موردش هم فکر باشند، آن چیزی نیست جز اینکه محیط های کاری امروز، از لحاظ سلامت جسمی و روحی افراد مشغول در آنها، در وضعیت مطلوبی قرار ندارند. کمبود یا نبود پنجره و نور طبیعی، میز و صندلی های نه چندان راحت، جلسات متعدد، پشت میز نشینی های طولانی، و زل زدن های مداوم به صفحه ی نمایشگر، مشکلات رایج محیط های کاری امروز هستند. کافی است تغذیه ی نامناسب را نیز به این فهرست بیافزایید تا تمام مواد لازم برای استرس را در اختیار داشته باشید.
لای استرینگر، متخصص طراحی محیط کار و نویسنده، در مورد اینکه مدیران کسب و کار ها چگونه می توانند محیط کار کارکنان خود را سالم و با نشاط نگه دارند توصیه هایی دارد که در ادامه آنها را از نظر خواهید گذراند. داشتن محیط کار سالم، یک معادله ی برد–برد برای هر دو طرف است؛ هم کارفرما و هم کارمند.
۱– به کارکنان خود حق انتخاب بدهید
مطالعات نشان می دهند کارمندانی که کنترل بیشتری روی کار و محیط کار خود دارند، کمتر به استرس و بیماری دچار می شوند. پژوهش های یاد شده همچنین حکایت از آن دارند که کنترل بیشتر بر این موارد، راندمان کارکنان را نیز افزایش خواهد داد.
در مورد اینکه چطور می توانید در محیط کار، انتخاب های بیشتری در اختیار کارکنان خود قرار دهید با آنها صحبت کنید. محل، زمان و نحوه ی کار کردن آنها می تواند موضوع چنین گفتگویی باشد. به آنها اجازه دهید گاهی اوقات از منزل کار کنند. برنامه ی انعطاف پذیر تری برایشان در نظر بگیرید. می توانید فضای کار آنها را نیز با توجه به تمایلات شخصی شان بازآرایی کنید.
۲– طبیعت گرایی را در محیط کار ترویج کنید
اول از همه اینکه همه ی ما گرایش قدرتمندی به قرار گرفتن در طبیعت داریم. بودن در طبیعت و قرار داشتن در میان نماد های آن از این جهت در وجود ما ریشه دارد که بخش اعظم تاریخ بشر در این محیط گذشته است. این تمایل که غالباً از آن تحت عنوان طبیعت گرایی یا طبیعت دوستی نام برده می شود، توسط E.O. Wilson معرفی و شناخته شد. او می گوید انسان با طبیعت و نماد های زنده ی آن رابطه ای غریزی دارد.
با استفاده از گیاهان، آب نما یا چشم انداز های طبیعی، طبیعت را به محیط کار خود بیاورید. سعی کنید با استفاده از تصاویر، آثار هنری یا مواد طبیعی مثل چوب، ویژگی هایی در محیط کار خود پدید بیاورید که یادآور طبیعت باشند. شواهد متعددی وجود دارند که نشان می دهند محیط های طبیعت گرا، می توانند نرخ بهبود از استرس را افزایش دهند و به عملکرد کارکرد های شناختی ما کمک کنند، فشار خون را کاهش دهند، توان و تمرکز ذهنی را بالا ببرند، خلق و خوی ما را تلطیف کنند و استعداد یادگیری را بالا ببرند.
۳– برای بهبود عادات غذایی کارکنان از معماری انتخاب بهره بگیرید
تا به حال به نحوه ی چینش اجناس در سوپرمارکت ها و فروشگاه ها دقت کرده اید؟ دقت کرده اید که چرا آبنبات ها و دیگر خوراکی های جذاب معمولاً کنار پیشخوان صندوق و در ارتفاعی که کودکان بتوانند ببینند قرار داده می شوند؟ هر جنسی که به راحتی قابل مشاهده است و به خوبی در فضای فروشگاه به نمایش گذاشته شده اتفاقی در آنجا قرار نگرفته؛ شرکت های تولید کننده بابت این مکان ها پول اضافی پرداخت کرده اند.
راز این نوع چینش در «معماری انتخاب» نهفته است؛ اصطلاحی که برای اشاره به شیوه های مختلف قرار دادن گزینه های متعدد در اختیار مصرف کننده به کار برده می شود؛ این شیوه ها بر نحوه ی تصمیم گیری مصرف کننده اثر می گذارند. شرکت ها نیز با کاهش میزان مواجهه ی کارکنان با تغذیه ی نامناسب در محل کار، از این استراتژی استفاده می کنند.
علاوه بر این می توان با در دسترس قرار دادن تغذیه ی سالم در ظروف شفاف شیشه ای یا حتی بشقاب های رنگی، به شکلی غیر مستقیم به ترویج عادات سالم غذایی در میان کارکنان پرداخت.
۴– سلامتی را به یک سرگرمی گروهی بدل کنید
اثرگذاری اجتماعی روی اتخاذ رفتار و نگرشی که در فرد شکل می گیرد اثری مثبت دارد. راه های زیادی برای بهره گیری از این موضوع در محل کار وجود دارد، مثل ایجاد رقابت در جهت تشویق کارکنان به پیاده روی بیشتر، و برنامه های ورزشی و تفریحی گروهی مثل فوتبال. اگر فضای لازم را در اختیار دارید، در حیاط شرکت فضای سبز درست کنید. پژوهش ها نشان می دهند اگر انسان در پرورش گیاهان و مواد غذایی گیاهی دست داشته باشد، احتمال گرایشش به مواد غذایی سالم و طبیعی نیز افزایش می یابد.
۵– نورپردازی خود را بهبود ببخشید
ساعت درونی بدن ما مسئولیت زمانبندی خواب آلودگی و یا شادابی ما در طول روز را بر عهده دارد. بخشی از مغز که این مسئولیت را بر دوش دارد پشت چشم ها قرار داشته و با تغییر نور طبیعی محیط اطراف وظیفه ی خود را متوجه می شود. متأسفانه اغلب ما ۹۰ درصد از روز خود را در فضای بسته می گذرانیم که این، بر چرخه ی خواب ما اثر مخربی دارد.
برای مقابله با این موضوع، می توانید از نورپردازی مناسبی استفاده کنید که نور طبیعی فضای باز را تداعی کند. اگر بودجه ی لازم برای اجرای این نوع نورپردازی را در اختیار ندارید حداقل می توانید از چراغ های LED آفتابی کمک بگیرید. این نورپردازی تأثیر شگفت انگیزی بر کاهش خواب آلودگی در محیط کار و احتمالاً افزایش کیفیت خواب شبانه خواهد داشت.

با وجود تلاطم ها و شرایط دیگری که ۹۰درصد از زمان پرواز، هواپیما ها را از مسیر اصلی شان منحرف می کنند، اغلب آنها در زمان تعیین شده به مقصد مقرر خود می رسند.
علت این پدیده تقریباً ساده است: خلبانان از طریق کنترل ترافیک هوایی و سامانه ی راهبری خودکار قادر اند به صورت مداوم مسیر هواپیما را تصحیح کنند. اگر به موقع به انحراف از مسیر رسیدگی شود، تصحیح آن کار دشواری نخواهد بود. اما اگر مسیر هواپیما مدام تصحیح نشود، هر لحظه ممکن است فاجعه ای به بار بیاید.
زندگی ما نیز مثل هواپیماست. ما همیشه از مسیر درست خود کنار زده می شویم. اگر سامانه ای برای تصحیح مسیر در اختیار نداشته باشیم، اصلاحات ضروری مدام بزرگ تر و بزرگ تر می شوند، تا جایی که کار از کار می گذرد و هیچگاه به جایی که می خواسته ایم نمی رسیم.
۱– سازمان دادن به زندگی
استفن کووِی در کتاب خود با عنوان «۷عادت انسان های فوق العاده تأثیرگذار» توضیح می دهد که برخی چیزها در زندگی اهمیت دارند و برخی چیزهای دیگر اضطرار. این در حالی است که اغلب انسان ها زندگی خود را به اولویت دهی به کارهای اضطراری و کارهای بیهوده ای مثل پاسخ دادن به ایمیل، و امور روزمره می گذرانند.
تعداد کسانی که انقدر زندگی شان سازماندهی شده هست که فقط به اولویت دهی به کارهای مهم و فعالیت های معناداری مثل یادگیری، سلامتی، خانواده، مسافرت و اهداف می گذرد بسیار انگشت شمار است.
۲– برنامه ریزی و سرمایه گذاری روی آینده ی خود
یک ضرب المثل چینی می گوید: «بهترین زمان برای کاشت یک درخت، ۲۰سال پیش بوده است». تعداد کسانی که آگاهانه به برنامه ریزی و طراحی زندگی خود می پردازند بسیار کم است.
اما درست وقتی به این نتیجه می رسید که قدرت تعیین جزئیات زندگی خود را دارید، کنترل کامل کوچکترین مسائل آن نیز در دست شما خواهد بود. این تصمیم شما در رفتار های ملموسی مثل اصلاح یا قطع روابط سمی و «نه» گفتن به فعالیت هایی که چیزی جز اتلاف وقت محسوب نمی شوند خود را نشان می دهد.
باید همین حالا تصمیم بگیرید. «عدم موفقیت در برنامه ریزی، برنامه ریزی برای عدم موفقیت است». اساس چشم انداز شما باید بیشتر بر انگیزه تان باشد، نه راهی که برای رسیدن به آن انتخاب می کنید.
انگیزه ی شما ثابت است اما راه رسیدن شما به اهدافتان می تواند هزاران شکل مختلف به خود بگیرد. برای مثال، انگیزه یا آرمان یک نفر می تواند کمک به دیگران برای پیدا کردن هدفشان در زندگی و کمک به آنها برای رسیدن به این اهداف باشد. اما راههایی که برای نیل به این هدف می تواند انتخاب کنند از وبلاگ نویسی تا نگهداری از فرزندان، مشاوره، و هر چیز دیگری را می تواند در بر می گیرد.
۳– زیر نظر داشتن شاخص های مهم
توماس مانسون می گوید «عملکرد با اندازه گیری بهبود می یابد، و با اندازه گیری و گزارش، سرعت بهبود شتاب می گیرد».
سازمان یافتن و سرمایه گذاری روی آینده، در صورتی که شاخصی برای سنجش میزان پیشرفت آن نداشته باشید بی حاصل خواهد بود. شما باید حساب نقاط مهم زندگی خود را داشته باشید. تحقیقات بارها نشان داده اند وقتی رفتار را رصد و ارزیابی کنید، بهبود چشمگیری می یابد.
اگر پیشرفت حوزه های مهم زندگی خود را زیر نظر ندارید به احتمال زیاد بیشتر از آنچه فکرش را می کنید از مسیر خود منحرف شده اید. اگر در این ارزیابی ها با خودتان صداقت نداشته باشید کنترل اوضاع از دستتان در می رود.
۴– نیایش و مراقبه
مارتین لوتر جایی می گوید: «آنقدر امروز مشغله دارم که باید ۳ساعت دعا و نیایش کنم تا بتوانم به همه شان رسیدگی کنم». نیایش و مراقبه به شما کمک می کند پیش از آنکه دیر شود، مسیر خود را ارزیابی و در صورت لزوم آن را تصحیح کنید. در غیر این صورت ممکن است بعد از یک دنیا تلاش و زحمت، متوجه شوید نردبان موفقیت شما به دیوار اشتباهی تکیه داشته است.
۵– حرکت آهسته و پیوسته به سمت اهداف
حتماً برای شما هم پیش می آید که روزها وقت خود را بدون برداشتن حتی یک قدم در جهت اهداف مهم زندگی تان بگذرانید. زندگی مشغله های فراوانی دارد. اگر هر روز آگاهانه برای پیشرفت و نیل به اهداف خود زمان آزاد نکنید، فرصت شما در شلوغی زندگی های امروزی برای همیشه گم خواهد شد؛ در یک چشم به هم زدن پیر خواهید شد و نمیفهمید اینهمه زمان کجا رفت.
اگر هر روز در جهت اهداف بزرگ زندگی خود تنها یک قدم بردارید، متوجه خواهید شد که این اهداف آنقدر ها هم که فکر می کردید دور از دسترس نبوده اند.
منبع: digiato